خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اعدام
2 . اجرا
[اسم]
execution
/ˌeksɪˈkjuːʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اعدام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعدام
1.He faced execution by hanging for murder.
1. او به خاطر قتل با حکم اعدام رو به رو شد.
2.Over 200 executions were carried out last year.
2. بیش از 200 اعدام در سال گذشته انجام شد.
2
اجرا
ایفا، انجام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اجراء
اقامه
انجام
ادا
مترادف و متضاد
implementation
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
execute
executable
execration
execrate
excuse me
executive
exercise
exercise bike
exercising
exercising weight
کلمات نزدیک
execute
executable
execrable
exec
exeat
executioner
executive
executive assistant
executive branch
executive committee
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان