خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ورزش
2 . تمرین (درسی)
3 . تمرین کردن
[اسم]
exercise
/ˈeksərsɑɪz/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ورزش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ورزش
مترادف و متضاد
movement
training
1.Swimming is my favorite form of exercise.
1. شنا ورزش مورد علاقه من است.
to do/take exercise
ورزش کردن
1. He was advised by the doctor to take more exercise.
1. دکتر به او توصیه کرد که بیشتر ورزش کند.
2. I do stomach exercises most days.
2. من بیشتر روزها ورزشهای شکمی میکنم.
to get some exercise
ورزش کردن
I don’t get enough exercise.
من به اندازه کافی ورزش نمیکنم.
regular/daily exercise
ورزش منظم/روزانه
Taking regular exercise is the best way to improve your overall health.
منظم ورزش کردن بهترین راه برای بهبود سلامت کلیتان است.
an exercise program/routine/regime
برنامه/برنامه روزانه/رژیم ورزشی
I’m finding it quite hard to stick to my exercise routine.
پیروی کردن از برنامه روزمره ورزشی برای من خیلی دشوار است.
breathing/relaxation/stretching exercises
ورزشهای تنفسی/تمدد اعصاب/کششی
2
تمرین (درسی)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمرین
مترادف و متضاد
activity
assignment
practice
task
1.The book has exercises at the end of every chapter.
1. این کتاب در پایان هر فصل تمرینهایی دارد.
[فعل]
to exercise
/ˈeksərsɑɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: exercised]
[گذشته: exercised]
[گذشته کامل: exercised]
صرف فعل
3
تمرین کردن
ورزش کردن، ورزیده کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمرین کردن
ورزش کردن
مترادف و متضاد
train
work out
1.A work-out in the gym can exercise all the major muscles.
1. یک ورزش در باشگاه میتواند تمام ماهیچههای اصلی را ورزیده کند.
2.She exercises most evenings, usually by running.
2. او بیشتر عصرها معمولاً با دویدن ورزش میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
exemption
exempt
exemplify
exemplary
exegesis
exercise bike
exercise book
exercise regularly
exercise science
exert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان