Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهکار گرفتن
2 . سعی و تلاش کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to exert
/ɛɡzˈɜːt/
فعل گذرا
[گذشته: exerted]
[گذشته: exerted]
[گذشته کامل: exerted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهکار گرفتن
اعمال کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعمال کردن
1.He exerted all his authority to make them accept the plan.
1. او تمام قدرتش را بهکار گرفت تا آنها را وادار به پذیرفتن نقشه کند.
2.The moon exerts a force on the earth that causes the tides.
2. ماه نیرویی به زمین اعمال میکند که موجب جزرومد میشود.
2
سعی و تلاش کردن
تمام تلاش خود را کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
همت کردن
زور زدن
1.In order to be successful he would have to exert himself.
1. برای موفق شدن، او باید تمام تلاشش را بکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
exercise science
exercise regularly
exercise book
exercise bike
exercise
exertion
exhalation
exhale
exhaust
exhaust pipe
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان