خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در معرضگذاری
2 . نوردهی (عکاسی و...)
[اسم]
exposure
/ɪkˈspoʊʒər/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در معرضگذاری
دسترسی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
معرض
1.Many young children now have exposure to computers in the home.
1. خیلی از کودکان امروزه در خانه دسترسی به کامپیوتر دارند.
prolonged exposure to harmful radiation
در معرضگذاری طولانی با پرتوهای خطرناک
2
نوردهی (عکاسی و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوردهی
تصاویر
کلمات نزدیک
expostulate
expository
exposition
exposed
expose
exposure therapy
exposé
expound
express
express lane
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان