1 . اندازه
[اسم]

extent

/ɪkˈstent/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 اندازه حد

معادل ها در دیکشنری فارسی: اندازه حد دامنه منتها
to an extent
به اندازه‌ای
  • Her face was injured to such an extent that we didn't recognize her.
    صورت او به اندازه‌ای آسیب دیده بود که ما او را نشناختیم.
full extent
اندازه کامل
  • 1. It is difficult to assess the full extent of the damage.
    1. مشکل است که اندازه کامل آسیب‌ها را ارزیابی کنیم.
  • 2. They opened out the nets to their full extent.
    2. آنها تورهایشان را به اندازه کامل باز کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان