خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اندازه
[اسم]
extent
/ɪkˈstent/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اندازه
حد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اندازه
حد
دامنه
منتها
to an extent
به اندازهای
Her face was injured to such an extent that we didn't recognize her.
صورت او به اندازهای آسیب دیده بود که ما او را نشناختیم.
full extent
اندازه کامل
1. It is difficult to assess the full extent of the damage.
1. مشکل است که اندازه کامل آسیبها را ارزیابی کنیم.
2. They opened out the nets to their full extent.
2. آنها تورهایشان را به اندازه کامل باز کردند.
تصاویر
کلمات نزدیک
extensively
extensive
extension lead
extension
extended family
extenuating circumstances
exterior
exterminate
extermination
external
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان