خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دوردست
2 . پرت (حواس، نگاه)
[صفت]
faraway
/ˈfɑːrəweɪ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوردست
دور، دورافتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور
دوردست
مترادف و متضاد
distant
1.They traveled to faraway lands.
1. آنها به سرزمینهای دوردست سفر کردند.
a war in a faraway country
جنگی در یک کشور دوردست
2
پرت (حواس، نگاه)
خوابآلود، خیالآلود
مترادف و متضاد
distant
1.There was a faraway look in her eyes.
1. نگاهی خیالآلود در چشمانش بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
far-flung
far-famed
far as the eye can see
far
fantasy
farce
fare
farewell
farfalle
farm
کلمات نزدیک
far-sighted
far-reaching
far-off
far-fetched
far off
farce
farcical
fare
fare dodger
farenheit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان