خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درنهایت از بین رفتن
[فعل]
to fizzle out
/fˈɪzəl ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: fizzled out]
[گذشته: fizzled out]
[گذشته کامل: fizzled out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
درنهایت از بین رفتن
ناکام ماندن، شکست خوردن
informal
1.Her parents are hoping that the relationship will fizzle out.
1. پدر و مادرش امیدوارند که (آن) رابطه درنهایت از بین برود.
2.They went to different universities and their relationship just fizzled out.
2. آنها به دانشگاههای متفاوت رفتند و رابطهشان در نهایت از بین رفت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fixings
fixative
fix-it shop
fix up
fix
fizzy
flabbergasted
flag
flag down
flagrantly
کلمات نزدیک
fizzle
fizz
fixture
fixer
fixedly
fizzy
fjord
fl. oz.
flab
flabbergasted
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان