1 . درنهایت از بین رفتن
[فعل]

to fizzle out

/fˈɪzəl ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: fizzled out] [گذشته: fizzled out] [گذشته کامل: fizzled out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درنهایت از بین رفتن ناکام ماندن، شکست خوردن

informal
  • 1.Her parents are hoping that the relationship will fizzle out.
    1. پدر و مادرش امیدوارند که (آن) رابطه درنهایت از بین برود.
  • 2.They went to different universities and their relationship just fizzled out.
    2. آنها به دانشگاه‌های متفاوت رفتند و رابطه‌شان در نهایت از بین رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان