خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشزمینه
[اسم]
foreground
/ˈfɔːrɡraʊnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشزمینه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشزمینه
1.The figure in the foreground is the artist's mother.
1. تصویری که در پیش زمینه است مادر نقاش است.
تصاویر
کلمات نزدیک
foregone conclusion
forego
forefront
forefoot
forefinger
forehand
forehead
foreign
foreign and commonwealth office
foreign body
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان