خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پیشانی
[اسم]
forehead
/ˈfɑr.əd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پیشانی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیشانی
جبین
ناصیه
مترادف و متضاد
brow
temple
1.She's got a high forehead.
1. او پیشانی بلندی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
forehand
foreground
foregone conclusion
forego
forefront
foreign
foreign and commonwealth office
foreign body
foreign currency
foreign exchange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان