خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خارجی
[صفت]
foreign
/ˈfɔːr.ən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more foreign]
[حالت عالی: most foreign]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خارجی
خارجه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیگانه
خارجی
مترادف و متضاد
alien
overseas
domestic
foreign travel/country ...
سفر/کشور و... خارجی
1. His work provided him with the opportunity for a lot of foreign travel.
1. کار او این فرصت را برایش فراهم میکرد که به کشورهای خارجی متعددی سفر کند.
2. Spain was the first foreign country she had visited.
2. اسپانیا اولین کشور خارجیای بود که او از آن بازدید کرد.
a foreign accent/language/student ...
یک لهجه/زبان/دانشجوی و... خارجی
foreign affairs/news/policy/trade
روابط/اخبار/سیاست/تجارت خارجه
تصاویر
کلمات نزدیک
forehead
forehand
foreground
foregone conclusion
forego
foreign and commonwealth office
foreign body
foreign currency
foreign exchange
foreign language
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان