خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرکارگر
[اسم]
foreman
/ˈfɔːrmən/
قابل شمارش
[جمع: foremen]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرکارگر
سرپرست کارگران
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرکارگر
1.He got a job as foreman of a building site.
1. او در محل ساخت و ساز شغل سرکارگری دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
forelock
foreleg
foreknowledge
foreigner
foreign service
foremost
forename
forenoon
forensic
forensic evidence
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان