خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پول کلان
2 . بخت
[اسم]
fortune
/ˈfɔːr.tʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پول کلان
مبلغ هنگفت
1.He lost a fortune gambling.
1. او پول کلانی را در قمار از دست داد.
2.His clothes cost a fortune.
2. لباسهای او مبلغ هنگفتی قیمت دارند.
3.She made a fortune selling her story to the newspapers.
3. او پول کلانی با فروش داستانش به روزنامهها بهدست آورد.
2
بخت
شانس، اقبال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اقبال
بخت
طالع
1.I had the good fortune to meet her.
1. از بخت خوبم با او ملاقات کردم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
fortuitously
fortuitous
forthcoming
forte-piano
forstner bit
fortune cookie
forty
forty-eight
forty-five
forty-four
کلمات نزدیک
fortunately
fortunate
fortuitous
fortress
fortran
fortune cookie
fortune-teller
fortune-telling
forty
forty winks
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان