خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چهارم
[صفت]
fourth
/fɔːrθ/
غیرقابل مقایسه
1
چهارم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چهارم
1.Daniel finished fourth in the race.
1. "دنیل" در مسابقه چهارم شد.
2.My birthday is on the fourth of December.
2. تولد من روز چهارم دسامبر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
fourteenth
fourteen
foursome
fourfold
four-wheeler
fourth of july
fourthly
fowl
fowler
fox
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان