خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گهگاه
[قید]
from time to time
/frʌm taɪm tu taɪm/
غیرقابل مقایسه
1
گهگاه
هر از چند گاه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هر چند وقت یکبار
گهگاهی
گهگاه
گاه و بیگاه
مترادف و متضاد
occasionally
1.I go on vacation from time to time.
1. من گهگاه به تعطیلات میروم.
2.I still think of her from time to time.
2. من هنوز گهگاه به او فکر میکنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
from then on
from the point of view of
from the horse's mouth
from the heart
from the bottom of my heart
frond
front
front bench
front desk
front door
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان