خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معمولاً
2 . بهطور کلی
[قید]
generally
/ˈdʒen.rə.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولاً
غالباً
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوعا
مترادف و متضاد
habitually
normally
routinely
typically
usually
occasionally
sporadically
1.I generally wake up early.
1. من معمولاً زود بیدار میشوم.
2
بهطور کلی
عموماً
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عموما
به طور کلی
1.Generally my health is very good.
1. بهطور کلی سلامت من بسیار خوب است.
2.He is generally believed to be their best player.
2. او عموماً بهترین بازیکن آنها پنداشته میشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
generalized
generalize
generalization
generality
generalities
generate
generation
generation gap
generative
generator
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان