خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سینه خود را (از راز) خالی کردن
[جمله]
get off one's chest
/gɛt ɔf wʌnz ʧɛst/
1
سینه خود را (از راز) خالی کردن
اعتراف کردن
informal
1.I have to get this off my chest. I broke your window with a stone.
1. من باید سینه ام را (از رازی) خالی کنم. من پنجره ات را با سنگ شکستم.
توضیحاتی در رابطه با get off one's chest
عبارت to get something off one's chest یا چیزی را از روی سینه خود برداشتن، به معنای راز یا احساسی دردناک را برای کسی بازگو کردن است.
تصاویر
کلمات نزدیک
get off one's back
get off on the wrong foot
get off it
get off a bus
get off
get off one's high horse
get off scott free
get off someone's tail
get off the ground
get off to a rocky start
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان