خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غده
[اسم]
gland
/glænd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غده
غدد (جمع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
غده
1.I have a sore throat and swollen glands.
1. گلو درد و تورم غدد دارم.
2.sweat glands
2. غدد عرق
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
glance over
glance off
glance
glamourization
glamourisation
gland disease
glanders
glandulae cervicales uteri
glandulae sebaceae
glandular
کلمات نزدیک
glancing
glance
glamour
glamorous
glamorize
glanders
glandular fever
glare
glaring
glasgow
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان