خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از دست دادن کنترل احساسات
2 . به زوال رفتن
[عبارت]
to go into a tailspin
/tuː goʊ ˈɪntu ə teɪl spɪn/
1
از دست دادن کنترل احساسات
به وحشت افتادن
1.If she fails the bar exam again, she's sure to go into a tailspin.
1. اگر دوباره در آزمون وکالت رد شود، مطمئن است که کنترل احساساتش را از دست میدهد.
2
به زوال رفتن
ویران شدن، نابود شدن
1.Although John was a great success, his life went into a tail spin. It took him a year to get straightened out.
1. اگرچه "جان" فرد بسیار موفقی بود، اما زندگیاش رو به زوال رفت. یک سال طول کشید تا دوباره روی پاهای خودش بایستد.
تصاویر
کلمات نزدیک
go into
go in one ear and out the other
go in for
go in a body
go in
go into business for yourself
go into detail
go into hospital
go jogging
go mad
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان