Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . گل
2 . دروازه [ورزش]
3 . هدف
[اسم]
goal
/goʊl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گل
1.We won by three goals to one.
1. ما سه (گل) به یک (گل) بردیم.
to score a goal
گل زدن
1. Brinkworth scored the winning goal.
1. "برینک ورث" گل پیروزی را زد.
2. He scored two goals in the second half.
2. او در نیمه دوم دو گل زد.
winning goal
گل پیروزی
2
دروازه [ورزش]
1.Terry headed the ball towards the goal.
1. "تری" با سر توپ را به سمت دروازه زد.
3
هدف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هدف
مقصد
کام
مترادف و متضاد
aim
end
objective
target
1.Andy's goal is to run in the New York Marathon.
1. هدف "اندی" این است که در (مسابقه) ماراتن نیویورک بدود.
to achieve/attain a goal
به هدف رسیدن/دست یافتن
Do you think I'll be able to achieve my goal of losing 10 pounds?
آیا فکر میکنی من میتوانم به هدفم که کم کردن 10 پوند (وزن) است، دست یابم؟
to set a goal
هدف تعیین کردن
Always set realistic goals for yourself.
همیشه برای خودت اهداف واقعبینانه تعیین کن.
ultimate goal
هدف نهایی
Our ultimate goal must be the preservation of the environment.
هدف نهایی ما باید حفظ محیط زیست باشد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
goading
goaded
goad
goa
go-to-meeting
goal area
goal difference
goal kick
goal line
goal-directed
کلمات نزدیک
goad
go-slow
go-kart
go-getter
go-faster stripes
goal area
goal kick
goalie
goalkeeper
goalless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان