خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . خرابشده (مکان)
[صفت]
god-forsaken
/ˈɡɑːdfərseɪkən/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more god-forsaken]
[حالت عالی: most god-forsaken]
1
خرابشده (مکان)
خرابه، داغان
1.I can't stand living in this godforsaken house.
1. من نمیتوانم زندگی کردن در این خانه خرابشده را تحمل کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
god-fearing
god-daughter
god helps those who help themselves
god
gobstopper
godchild
goddess
godfather
godhead
godless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان