خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قبر
2 . جدی
[اسم]
grave
/greɪv/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قبر
گور، مزار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرامگاه
مقبره
مزار
مدفن
قبر
گور
1.my grandfather's grave
1. قبر پدربزرگم
2.There were flowers on the grave.
2. روی قبر گلهایی قرار داشت.
3.We visited Grandma's grave.
3. ما به سر مزار مادربزرگ رفتیم.
[صفت]
grave
/greɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: graver]
[حالت عالی: gravest]
2
جدی
مهم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
وخیم
سخت
مترادف و متضاد
important
serious
1.The children were in grave danger.
1. آن کودکان در خطر جدی قرار داشتند.
تصاویر
کلمات نزدیک
gratuity
gratuitously
gratuitous
gratitude
gratis
grave accent
gravedigger
gravel
gravel road
gravelled
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان