خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معمولاً
2 . از روی عادت
[قید]
habitually
/həˈbɪtʃuəli/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معمولاً
اغلب اوقات
the glasses he habitually wore
عینکی که او معمولاً به چشم میزد
2
از روی عادت
1.We are in an era where politicians habitually lie about everything.
1. ما در دورهای زندگی میکنیم که سیاستمدارها از روی عادت درباره همه چیز دروغ میگویند.
تصاویر
کلمات نزدیک
habitual
habitation
habitat
habitable
habit-forming
hacienda
hack
hacked off
hacker
hacking
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان