خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معلولیت
2 . مانع
3 . آوانس (گلف)
[اسم]
handicap
/ˈhændikæp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
معلولیت
نقص عضو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نقص عضو
مترادف و متضاد
disability
1.Despite her handicap, Jane is able to hold down a full-time job.
1. علیرغم معلولیتش، "جین" میتواند یک شغل تمام وقت داشته باشد.
2
مانع
اشکال
1.Not being able to drive is a real handicap.
1. قادر به رانندگی نبودن مانع بزرگی است.
3
آوانس (گلف)
ارفاق، امتیاز
تصاویر
کلمات نزدیک
handheld
handgun
handful
handcuffs
handcuff
handicapped
handicraft
handily
handiwork
handkerchief
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان