Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . به دار آویختن
2 . آویزان کردن
3 . به دار آویخته شدن
[فعل]
to hang
/hæŋ/
فعل گذرا
[گذشته: hanged]
[گذشته: hanged]
[گذشته کامل: hanged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به دار آویختن
(کسی را) دار زدن، اعدام کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اعدام کردن
حلقآویز کردن
دار زدن
به دار آویختن
to hang somebody for something
کسی را برای چیزی دار زدن
He was the last man to be hanged for murder in this country.
او آخرین مردی بود که در این کشور بهخاطر قتل دار زده شد.
2
آویزان کردن
آویزان بودن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آویختن
آویزان شدن
آویزان کردن
آویختن
مترادف و متضاد
fasten
fix
nail up
put up
take down
1.Several of his paintings hang in the Tate Gallery.
1. چندین نقاشی او در گالری "تیت" آویزان شدهاست.
to hang something
چیزی را آویزان کردن
We hung her portrait above the fireplace.
ما پرتره را بالای شومینه آویزان کردیم.
to hang something up
چیزی را آویزان کردن
Shall I hang your coat up?
میخواهید کتتان را آویزان کنم؟
to hang something out
چیزی را آویزان کردن
Have you hung out the washing?
آیا لباسهای شستهشده را آویزان کردهاید؟
3
به دار آویخته شدن
اعدام شدن
to hang for something
برای چیزی به دار آویخته شدن
At that time you could hang for stealing.
در آن دوران ممکن بود برای دزدی به دار آویخته شوید [اعدام شوید].
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
hanetsuki
handyman
handy
handwritten
handwriting is on the wall
hang a ba
hang about
hang around
hang around with
hang back
کلمات نزدیک
handyman
handy
handwritten
handwriting
handstand
hang about
hang around
hang back
hang glider
hang gliding
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان