خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ماندن در جایی (بعد از رفتن بقیه)
2 . تعلل کردن
[فعل]
to hang back
/ˈhæŋ ˈbæk/
فعل ناگذر
[گذشته: hung back]
[گذشته: hung back]
[گذشته کامل: hung back]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
ماندن در جایی (بعد از رفتن بقیه)
1.Stephen hung back for fear of being seen.
1. "استفن" از ترس دیده شدن (در آنجا) ماند.
2
تعلل کردن
این دست و آن دست کردن
1.I was sure she knew the answer but for some reason she hung back.
1. من مطمئن بودم که او جواب را میدانست، اما به هر دلیلی این دست و آن دست کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hang around
hang about
hang
handyman
handy
hang glider
hang gliding
hang on
hang onto your hat!
hang out
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان