خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دردسر
[اسم]
hassle
/ˈhæsəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دردسر
گرفتاری، کار پرزحمت
1.Traveling with all this luggage is a real hassle.
1. سفر کردن با این همه بار [چمدان] دردسر بزرگی است [واقعا دردسر است].
تصاویر
کلمات نزدیک
hasidism
hashtag
hashish
hash browns
hash
hassock
haste
hasten
hastily
hasty
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان