Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شتابزده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
hasty
/ˈheɪsti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: hastier]
[حالت عالی: hastiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شتابزده
عجول، عجولانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دستپاچه
شتابان
شتابزده
عجولانه
disapproving
مترادف و متضاد
fast
hurried
quick
slow
1.Don’t be too hasty. This is a very important decision.
1. خیلی عجول نباش. این تصمیم بسیار مهمی است.
2.Rather than make a hasty decision, Mr. Torres rejected the offer.
2. آقای "تورس" به جای گرفتن تصمیمی عجولانه، آن پیشنهاد را رد کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hastily
hasten
haste
hassock
hassle
hat
hat off to someone
hat trick
hatch
hatchback
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان