خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سنگینوزن
2 . سنگین
3 . محکم
[صفت]
hefty
/ˈhefti/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: heftier]
[حالت عالی: heftiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سنگینوزن
درشتاندام
1.Her brothers were both hefty men.
1. برادرهای او هر دو مردانی درشتاندام بودند.
2
سنگین
زیاد
informal
مترادف و متضاد
large
1.She will have to pay a pretty hefty fine if she is caught.
1. او اگر دستگیر شود، مجبور خواهد شد جریمه سنگینی بپردازد.
2.They sold it easily and made a hefty profit.
2. آنها بهآسانی آن را فروختند و سود زیادی کردند.
3
محکم
با فشار، با زور
1.He gave the door a hefty kick.
1. او محکم به در لگد زد.
تصاویر
کلمات نزدیک
heel!
heel
heehaw
heedless
heed
hegemony
hegira
heidegger
heidi
heifer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان