Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پاشنه (پا، کفش و جوراب)
2 . آدم پست
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
heel
/hiːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پاشنه (پا، کفش و جوراب)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پاشنه
مترادف و متضاد
wedge
Achilles Heel
پاشنه آشیل
shoes with low heels
کفشهایی با پاشنههای کوتاه [کفش پاشنهکوتاه]
2
آدم پست
آدم حقیر، آدم بیملاحظه
informal
مترادف و متضاد
contemptible person
1.I hurt her feelings. I feel like such a heel.
1. احساساتش را جریحهدار کردم. حس میکنم آدم پستی هستم.
تصاویر
کلمات نزدیک
heehaw
heedless
heed
hedonistic
hedonist
heel!
hefty
hegemony
hegira
heidegger
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان