[اسم]

heel

/hiːl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پاشنه (پا، کفش و جوراب)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پاشنه
مترادف و متضاد wedge
Achilles Heel
پاشنه آشیل
shoes with low heels
کفش‌هایی با پاشنه‌های کوتاه [کفش پاشنه‌کوتاه]

2 آدم پست آدم حقیر، آدم بی‌ملاحظه

informal
مترادف و متضاد contemptible person
  • 1.I hurt her feelings. I feel like such a heel.
    1. احساساتش را جریحه‌دار کردم. حس می‌کنم آدم پستی هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان