خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قد
2 . ارتفاع
3 . جای بلند
4 . اوج
[اسم]
height
/haɪt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
قد
1.Tell me your exact height.
1. قد دقیقت را به من بگو.
2.What's your height?
2. قد شما چقدر است؟
2
ارتفاع
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارتفاع
بلندا
بلندی
افراز
مترادف و متضاد
elevation
highness
tallness
1.Can you guess the height of the Empire State building?
1. میتوانی ارتفاع ساختمان "امپایر استیت" را حدس بزنی؟
in height
ارتفاع (داشتن)
The wall is 12 feet in height.
آن دیوار 12 فوت ارتفاع دارد.
to be of medium/average height
ارتفاع متوسط/میانگین داشتن
to adjust the height of something
ارتفاع چیزی را تنظیم کردن
You can adjust the height of the chair.
شما میتوانید ارتفاع صندلی را تنظیم کنید.
at a height of
در ارتفاع
The plane flew at a height of 3,000 meters.
هواپیما در ارتفاع 3000 متری پرواز کرد.
3
جای بلند
بلندی
1.I’m afraid of heights.
1. از جاهای بلند ترس دارم [میترسم].
4
اوج
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اوج
مترادف و متضاد
high point
the height of something
اوج چیزی
1. the height of summer
1. اوج تابستان
2. the height of the tourist season
2. اوج فصل گردشگری
تصاویر
کلمات نزدیک
heifer
heidi
heidegger
hegira
hegemony
heighten
heinous
heir
heir apparent
heiress
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان