خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قتل عمد
[اسم]
homicide
/ˈhɑməˌsaɪd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قتل عمد
آدمکشی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آدمکشی
قتل
قتل عمد
قتل نفس
مترادف و متضاد
assassination
killing
liquidation
murder
1.It took a crafty person to get away with that homicide.
1. انسان حقهبازی میتواند از آن قتل فرار کند.
2.News of the homicide quickly circulated through our vicinity.
2. اخبار قتل به سرعت در محله ما پخش شد.
3.The police were baffled as to who was responsible for the homicide.
3. پلیس گیج شده بود که چه کسی مسئول قتل بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
homicidal
homeworker
homework
homewards
homeward
homily
homing device
homing pigeon
hominy
homogeneity
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان