خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اسبسواری
[اسم]
horseback riding
/ˈhɔrsˌbæk ˈraɪdɪŋ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسبسواری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسبسواری
1.She goes horseback riding on Saturdays.
1. او شنبهها به اسبسواری میرود.
تصاویر
کلمات نزدیک
horseback
horse-trading
horse-riding
horse-racing
horse-drawn
horsebox
horsefeathers!
horseman
horsemanship
horseplay
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان