خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیماری
[اسم]
illness
/ˈɪl.nəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیماری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیماری
ناخوشی
مریضی
مرض
کسالت
مترادف و متضاد
disease
sickness
good health
1.He died at home after a long illness.
1. او پس از یک بیماری طولانی، در خانه فوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
illiterate
illegally
illegal
ill-treatment
ill-treat
illogical
illuminate
illusion
illusionist
illusory
کلمات نزدیک
illiterate
illiteracy
illinois
illicit
illegitimate
illogical
illogicality
illuminate
illuminated
illuminating
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان