خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیربط
2 . غیرمادی
[صفت]
immaterial
/ˌɪməˈtɪriəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more immaterial]
[حالت عالی: most immaterial]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیربط
بیارتباط
مترادف و متضاد
irrelevant
1.It is immaterial to me whether he stays or goes.
1. به من ربطی ندارد [برای من بیربط است] که او بماند یا برود.
2
غیرمادی
معنوی، روحی، مجرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مجرد
an immaterial God
خدای غیرمادی
تصاویر
کلمات نزدیک
immaculately
immaculate
imitator
imitative
imitation
immature
immeasurable
immeasurably
immediacy
immediate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان