خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . فوراً
2 . دقیقاً
[قید]
immediately
/ɪˈmiː.diː.ət.li/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
فوراً
بلافاصله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آنی
الساعه
بلافاصله
بیتامل
بیدرنگ
بیمعطلی
جابهجا
فورا
فوری
فیالفور
آناً
مترادف و متضاد
at once
instantly
promptly
quickly
straight away
1.She answered almost immediately.
1. او تقریباً بلافاصله جواب داد.
2.We really ought to leave immediately.
2. ما واقعاً باید فوراً برویم.
2
دقیقاً
بهطور دقیق
مترادف و متضاد
directly
exactly
1.The purpose of the meeting wasn't immediately obvious.
1. هدف (آن) جلسه، دقیقاً [بهطور دقیق] مشخص نبود.
تصاویر
کلمات نزدیک
immediate family
immediate
immediacy
immeasurably
immeasurable
immense
immensely
immensely grateful
immensity
immerse
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان