Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . قربانی کردن (با سوزاندن)
2 . نابود کردن
[فعل]
to immolate
/ˈɪməˌleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: immolated]
[گذشته: immolated]
[گذشته کامل: immolated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قربانی کردن (با سوزاندن)
فدا کردن
formal
مترادف و متضاد
sacrifice
1.Chinese kings would immolate vast numbers of animals.
1. پادشاهان چینی تعداد زیادی از حیوانات را (با سوزاندن) قربانی میکردند.
2
نابود کردن
مترادف و متضاد
destroy
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
immodesty
immodestly
immodest
immoderation
immoderateness
immolation
immoral
immorality
immorally
immortal
کلمات نزدیک
immodest
immobilizer
immobilize
immobility
immobile
immoral
immorality
immortal
immortality
immortalize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان