خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تحمیل
2 . هر چیز تحمیلی
[اسم]
imposition
/ɪmpəzˈɪʃən/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تحمیل
اجبار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تحمیل
2
هر چیز تحمیلی
بار، زحمت
تصاویر
کلمات نزدیک
imposing
imposed
impose
importune
importunate
impossibility
impossible
impossibly
impostor
imposture
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان