خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ساکن
[اسم]
inhabitant
/ɪnˈhæb.ɪ.tənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساکن
سکنه (حالت جمع)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اهل
ساکن
باشنده
1.a city of 5 million inhabitants
1. شهری با پنچ میلیون سکنه
تصاویر
کلمات نزدیک
inhabitable
inhabit
ingénue
ingrid
ingredient
inhabited
inhalation
inhale
inhaler
inherent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان