خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ارثیه
[اسم]
inheritance
/ɪnˈherɪtəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ارثیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ارث
ارث و میراث
ارثیه
ماترک
مردهریگ
1.She came into her inheritance at eighteen.
1. ارثیهاش در هیجده سالگی به دستش رسید.
2.She spent all her inheritance in a year.
2. او تمام ارثیهاش را در یک سال خرج کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
inheritable
inherit money
inherit a fortune
inherit
inherently
inheritance tax
inheritor
inhibit
inhibited
inhibition
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان