خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . واکسن زدن
[فعل]
to inoculate
/ɪˈnɒkjʊleɪt/
فعل گذرا
[گذشته: inoculated]
[گذشته: inoculated]
[گذشته کامل: inoculated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
واکسن زدن
واکسینه کردن
مترادف و متضاد
immunize
vaccinate
1.I’ve feared needles ever since I was inoculated against 37 diseases at age one.
1. از وقتیکه برای 37 بیماری در سن یک سالگی واکسینه شدم، از سرنگ [آمپول] می ترسم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
innumerable
innovative
innominate bone
innocently
innocent
inoculation
inordinate
inordinately
inpatient
input
کلمات نزدیک
innumerable
innuendo
innovator
innovative
innovation
inoculation
inoffensive
inopportune
inordinate
inordinately
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان