خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تنظیم آهنگ
2 . ابزار دقیق
[اسم]
instrumentation
/ˌɪnstrəmenˈteɪʃn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تنظیم آهنگ
1.the standard pop instrumentation of two guitars, bass and drums
1. تنظیم آهنگ پاپ با دو گیتار، باس و درامز
2
ابزار دقیق
ابزار اندازهگیری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابزار دقیق
تصاویر
کلمات نزدیک
instrumentalism
instrumental music
instrumental
instrument panel
instrument
insubordinate
insubordination
insubstantial
insufferable
insufficient
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان