Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . ساز
2 . وسیله
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
instrument
/ˈɪn.strə.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ساز
آلت موسیقی
1.They all brought musical instruments with them.
1. (آنها) همگی با خود [به همراهشان] آلات موسیقی آوردند.
2.Which instrument do you play?
2. چه سازی مینوازی؟
2
وسیله
ابزار
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آلت
ابزار
ادات
وسیله
ساز
افزار
مترادف و متضاد
device
implement
tool
utensil
surgical instruments
ابزار جراحی
تصاویر
کلمات نزدیک
instructor
instructive
instructional
instruction manual
instruction
instrument panel
instrumental
instrumental music
instrumentalism
instrumentation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان