[اسم]

instrument

/ˈɪn.strə.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ساز آلت موسیقی

  • 1.They all brought musical instruments with them.
    1. (آنها) همگی با خود [به همراهشان] آلات موسیقی آوردند.
  • 2.Which instrument do you play?
    2. چه سازی می‌نوازی؟

2 وسیله ابزار

معادل ها در دیکشنری فارسی: آلت ابزار ادات وسیله ساز افزار
مترادف و متضاد device implement tool utensil
surgical instruments
ابزار جراحی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان