[اسم]

instruction

/ɪnˈstrʌk.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستور دستورالعمل

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستورالعمل
مترادف و متضاد directions guide order
to read/follow the instructions
دستورالعمل خواندن/پیروی کردن
  • You obviously didn't read the instructions properly.
    شما آشکارا دستورالعمل را به خوبی مطالعه نکردید.
instructions on something
دستورالعمل برای چیزی
  • They need clear instructions on what to do next.
    آنها درباره این که چه کاری بعدا انجام دهند به دستورالعمل واضحی نیاز دارند [آن‌ها برای اقدام‌های بعدیشان، به دستورالعمل واضح نیاز دارند].
to be under instructions to do something
دستور کاری را به کسی دادن
  • I'm under instructions to keep my speech short.
    به من دستور دادند که سخنرانی‌ام را کوتاه نگه دارم.
to ignore/carry out somebody’s instructions
دستور کسی را نادیده گرفتن/اجرا کردن

2 آموزش

معادل ها در دیکشنری فارسی: آموزش آموزگاری تدریس تعلیم
مترادف و متضاد direction lessons teaching tuition
instruction in/on something
آموزش در/درباره چیزی
  • The video provides instruction on how to operate the computer.
    این ویدئو به شما درباره چگونگی کار کردن با کامپیوتر آموزش می‌دهد.

3 دستور (کامپیوتر)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دستور
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان