Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . فرمان دادن
2 . تعلیم دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to instruct
/ɪnˈstrʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: instructed]
[گذشته: instructed]
[گذشته کامل: instructed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
فرمان دادن
دستور دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
امر و نهی کردن
امر کردن
دستور دادن
مترادف و متضاد
command
order
1.He instructed the driver to wait.
1. به راننده فرمان داد که صبر کند.
2
تعلیم دادن
آموزش دادن، آموختن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آموختن
آموزش دادن
تعلیم دادن
درس دادن
یاد دادن
مترادف و متضاد
teach
1.He instructed them in the use of firearms.
1. او به آنها درباره (نحوه) استفاده از اسلحه، آموزش داد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
institution
instinctively
instep
instead
instantly
instructor
instrument
instrumentalist
insubstantial
insufficient
کلمات نزدیک
institutionalize
institutional
institution
institute
instinctually
instruction
instruction manual
instructional
instructive
instructor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان