[فعل]

to instruct

/ɪnˈstrʌkt/
فعل گذرا
[گذشته: instructed] [گذشته: instructed] [گذشته کامل: instructed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرمان دادن دستور دادن

معادل ها در دیکشنری فارسی: امر و نهی کردن امر کردن دستور دادن
مترادف و متضاد command order
  • 1.He instructed the driver to wait.
    1. به راننده فرمان داد که صبر کند.

2 تعلیم دادن آموزش دادن، آموختن

مترادف و متضاد teach
  • 1.He instructed them in the use of firearms.
    1. او به آن‌ها درباره (نحوه) استفاده از اسلحه، آموزش داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان