خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرف کسی را قطع کردن
[فعل]
to interject
/ˌɪntərˈdʒekt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: interjected]
[گذشته: interjected]
[گذشته کامل: interjected]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حرف کسی را قطع کردن
بین چیزی آمدن
مترادف و متضاد
insert
interrupt
1.You're wrong,’ interjected Susan.
1. سوزان بین صحبت ها گفت: "تو اشتباه می کنی".
تصاویر
کلمات نزدیک
interior minister
interior designer
interior design
interior decorator
interior
interjection
interlibrary loan
interlock
interlocutor
interloper
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان