خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بازجو
[اسم]
interrogator
/ɪntˈɛɹəɡˌeɪɾɚ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بازجو
بازپرس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بازپرس
بازجو
تصاویر
کلمات نزدیک
interrogative pronoun
interrogative
interrogation
interrogate
interrelation
interrogatory
interrupt
interrupted
interruption
intersect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان