خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مصاحبه
2 . مصاحبه کردن
[اسم]
interview
/ˈɪntərvjuː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مصاحبه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مصاحبه
مترادف و متضاد
dialogue
discussion
talk
a job interview
یک مصاحبه کاری
to be called for (an) interview
برای مصاحبه دعوت شدن
interview for a job...
مصاحبه برای شغل و...
He has an interview next week for the manager's job.
او هفته بعد برای شغل مدیر بودن مصاحبه دارد.
a television/radio/newspaper interview
مصاحبه تلویزیونی/رادیویی/روزنامهای
interview with somebody
مصاحبه با کسی
an exclusive interview with Paul Simon
یک مصاحبه اختصاصی با "پال سایمون"
to give an interview
مصاحبه دادن
to conduct an interview
مصاحبه انجام دادن
[فعل]
to interview
/ˈɪntərvjuː/
فعل گذرا
[گذشته: interviewed]
[گذشته: interviewed]
[گذشته کامل: interviewed]
صرف فعل
2
مصاحبه کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مصاحبه کردن
مترادف و متضاد
have a discussion with
hold a meeting with
talk to
to interview somebody
با کسی مصاحبه کردن
1. I need to interview the president on the unemployment issue.
1. باید با رییس جمهور در مورد مشکل بیکاری مصاحبه کنم.
2. You can interview the candidates, if you want.
2. اگر بخواهی میتوانی با متقاضیان [داوطلبین] مصاحبه کنی.
to interview for a job...
برای شغل و... مصاحبه کردن
The website gives you tips on interviewing for colleges.
وبسایت به شما نکاتی درباره مصاحبه کردن برای دانشگاه میدهد.
to interview somebody about something
با کسی درباره چیزی مصاحبه کردن
Next week, I will be interviewing Spielberg about his latest movie.
هفته آینده، من با اسپیلبرگ درباره جدیدترین فیلمش مصاحبه خواهم کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
interventionist
interventionism
intervention
intervening
intervene
interview somebody
interviewee
interviewer
interweave
intestate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان