خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرمایهگذاری کردن
2 . صرف کردن (زمان و...)
[فعل]
to invest
/ɪnˈvɛst/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: invested]
[گذشته: invested]
[گذشته کامل: invested]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
سرمایهگذاری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرمایهگذاری کردن
1.Now is a good time to invest in the property market.
1. اکنون وقت خوبی برای سرمایهگذاری کردن در بازار ملک است.
2.The institute will invest 5 million in the project.
2. این مؤسسه، 5 میلیون در (این) پروژه سرمایهگذاری خواهد کرد.
2
صرف کردن (زمان و...)
1.You have all invested significant amounts of time and energy in this project.
1. شما همگی زمان و انرژی بسیار زیادی روی [برای] این پروژه صرف کردهاید.
تصاویر
کلمات نزدیک
inverted snobbery
inverted commas
inverted
invertebrate
invert
invest money in the stock market
investigate
investigate a crime
investigation
investigative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان