خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دانش
[اسم]
knowledge
/ˈnɑːlɪdʒ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دانش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استحضار
اطلاع
دانایی
دانسته
دانش
درایت
وقوف
شناخت
معلومات
معرفت
علم
practical/medical/scientific/general... knowledge
دانش عملی/پزشکی/علمی/عمومی و...
The questions are intended to test your general knowledge.
هدف سؤالات تست کردن دانش عمومی شما است.
knowledge of something
دانش در چیزی
1. He has a limited knowledge of French.
1. او دانشی محدود در زبان فرانسه دارد.
2. Her knowledge of English grammar is very extensive.
2. دانش او در گرامر انگلیسی بسیار جامع است.
knowledge about something
دانش [اطلاعات] درباره چیزی
the need to increase knowledge about birth control
نیاز به افزایش دانش درباره پیشگیری از بارداری
to have some knowledge of something
از چیزی کمی دانش داشتن
The book assumes that you already have some knowledge of physics.
کتاب فرض را بر این میگیرد که شما از قبل دانش اندکی از فیزیک دارید.
to get/gain/acquire knowledge
دانش به دست آوردن/کسب کردن/فرا گرفتن
He gets all his knowledge about politics from watching the television.
او تمام دانشش درباره سیاست را از تماشای تلویزیون به دست میآورد.
تصاویر
کلمات نزدیک
knowingly
knowing
know-how
know-all
know your own mind
knowledge base
knowledgeable
known
knuckle
knuckle down
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان