خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وکیل
[اسم]
lawyer
/ˈlɔɪ.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وکیل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حقوقدان
وکیل
مترادف و متضاد
attorney
legal practitioner
1.I want to see my lawyer before I say anything.
1. قبل از اینکه چیزی بگویم، میخواهم وکیلم را ببینم.
تصاویر
کلمات نزدیک
lawsuit
lawson
lawrence
lawnmower
lawn tennis
lax
laxative
lay
lay a finger on
lay away money
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان